خواستم برایت هدیه بگیرم
گل گفت :مرا بفرست که مظهر زیبا ئیم
برگ گفت:که مرا بفرست که مظهر ایستادگیم
بید گفت:که مرابفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم
به فکر فرو رفتم و
سرم را به زیر انداختم وناگاه قلبم را دیدم که بهترین چیز در زندگیم هست
به ناگاه فریاد زدم
که قلبم را می فرستم که چون خود او زیباست؛مظهر ایستادگی است
سربه زیر وبانجابت است
تولدت مبارک برادر شهیدم
در سوم تیر سال1346،در روزی ازروزهای خوب خدا در روستای درگاه ازتوابع استان گیلان در خانه ای کوچک با
خانواده مذهبی ازمادری پاک دامن به نام ام کلثوم؛دیده به جهان گشود.
بعداز7سال که وارد دبستان می شود؛کم کم شخصیت مذهبی و راه و روش دینی او آشکار می گردد ودرهمان
ابتدای کودکی علاقه ی زیادی به مسجد و فراگیری قرآن را از خود نشان می داد؛اما به دلیل ممنوعیت فعالیت
مذهبی ازسوی رژیم پهلوی ؛ جلسات محدود و پنهانیکه برگزار می شد،دسترسی به برنامه های آن برایش
امکان پذیرنبود.
در زمان انقلاب که نوجوانی فرهیخته بود تلاش فراوانی داشت تا در بعد سیاسی نوارهای امام رحمت الله و
و معنوی حاج شیخ حسن انصاری را به دست آورده و شب هنگام در اطاقک کوچکش که در ایوان خانه ی بدری
برای خود ساخته بود ؛فیض معنوی ببرد که این موضوع او را به خط انقلاب آشناتر نموده است.
علی رغم اذیت شدنهائیکه متحمل می شد رفتارش با اطرافیان و خانواده به گونه ای بود که همواره الگوی
دیگران وتحسین همگان را بر می انگیخت و در همان نوجوانی ضمن کمک به خانواده فعالیت انقلابی خود رانیز
رها نمی کرد.
او بعداز 19 بهار از زندگی پر از رنج؛به آرزوی خویش که همانا رسیدن به خط سرخ شهادت بود؛می رسد
درسالروز تولدش یادش را گرامی می داریم
-------------------------------------------------------------------------------------------------
میگفت:بوی عطرعجیبی میداد هربار که اسم عطرشو می پرسیدم جواب سربالا می داد؛شهید که شد تو وصیتنامه اش نوشته بود ؛ بخدا قسم هیچ وقت عطر نزدم هر وقت خواستم معطر شوم از ته دل میگفتم "السلام علیک یااباعبدالله"...برای شادی روح شهدا صلوات